قوله تعالى: و قالوا اتخذ الله ولدا گفتند که الله فرزندى گرفت سبْحانه پاکى و بى‏عیبى وى را، بلْ له ما فی السماوات و الْأرْض نیست فرزند بل که رهى است و بنده اوست هر چه در آسمانها و زمین کس است و چیز کل له قانتون همه وى را پرستگاراند و به بندگى مقر.


بدیع السماوات و الْأرْض نو کارست و نو ساز و نو آرنده آسمان و زمین را از نیست، و إذا قضى‏ أمْرا و چون کارى خواهد که راند فإنما یقول له کنْ فیکون آن بود که گویدش. باش تامى بود.


و قال الذین لا یعْلمون و گفتند ایشان که خداى را نمیدانند لوْ لا یکلمنا الله چرا خدا با ما سخن نمیگوید أوْ تأْتینا آیة یا بر یکى از ما بزبان ما پیغامى نمى‏آید؟ کذلک قال همچنین گفتند الذین منْ قبْلهمْ ایشان که نادانان پیشین بودند، مثْل قوْلهمْ گفتنى همچون گفت ایشان تشابهتْ قلوبهمْ دل بدل مانست تا گفت بگفت مانست. قدْ بینا الْآیات پیدا کردیم نشانهاى خویش و روشن فرستادیم سخنان خویش لقوْم یوقنون قومى را که بى‏گمانانند.


إنا أرْسلْناک ما ترا فرستادیم بالْحق بر سزاوارى و براستى بشیرا و نذیرا شاد کننده و بیم نماینده، و لا تسْئل عنْ أصْحاب الْجحیم و مپرس از حال دوزخیان از سختى و زارى و رسوایى.


و لنْ ترْضى‏ عنْک الْیهود و خشنود نگردند از تو جهودان و لا النصارى‏ و نه ترسایان حتى تتبع ملتهمْ تا آن گه که پس کیش ایشان شوى، قلْ گوى إن هدى الله هو الْهدى‏ راه نمونى الله راه نمونى آنست و لئن اتبعْت أهْواءهمْ و اگر بخوش آمد ایشان پى برى و بر پسند ایشان روى بعْد الذی جاءک من الْعلْم پس آن دانش و پیغام که از خداى آمد بتو ما لک ترا نیست از خداى پس آن منْ ولی و لا نصیر نه رهاننده و نه بروى یارى دهنده.


الذین آتیْناهم الْکتاب ایشان که نامه دادیم ایشان را یتْلونه حق تلاوته‏


پى مى‏برند بآن پى بردن بسزا، أولئک یوْمنون به ایشانند که گرویده‏اند بنامه خویش، و منْ یکْفرْ به هر که کافر گردد بآن فأولئک هم الْخاسرون ایشانند که زیان کارانند و نومیدان.


یا بنی إسْرائیل اى فرزندان یعقوب اذْکروا نعْمتی یاد کنید و یاد دارید نعمت من التی أنْعمْت علیْکمْ آن نیکو کارى و نواخت که من بر شما کردم و أنی فضلْتکمْ على الْعالمین و شما را افزونى دادم و بهترى بر جهانیان روزگار شما.


و اتقوا یوْما و به پرهیزید از روزى لا تجْزی نفْس عنْ نفْس شیْئا که بسنده نبود و به کار نیاید کس کس را و لا یقْبل منْها عدْل و از وى باز خریدى نه پذیرند، و لا تنْفعها شفاعة و بکار نیاید وى را که کسى آید و وى را خواهش گرى کند، و لا همْ ینْصرون و نه ایشان را کسى فریاد رسد یا یارى دهد.